طوبی
یا علیم و دوستشان دارم. *حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر * * کنایتی است که از روزگار هجران گفت * مگه قرار نبود هیچ وقت صورتت را از من بر نگردونی ؟
وبلاگ را تقدیم می کنم به همه کسانی که دوستشان دارد
.............................................
گفت : یادته
نگاهی به چشماش انداختم و گفتم : مگه میشه از یادم بره
اومد جلوی من زانو زد و زل زد به چشمام .
صورتم را کنارکشیدم ولی اوم دوباره صورتم را با دستهاش به طرف خودش کرد و گفت :
سرش را نزدیک صورتم آورد ،طوری که گرمای صورتش را احساس کردم
چشمهایم را بستم و در سکوتی غرق شدم .
یک دفعه از جایش بلند شد ورفت.
من که غرق خودم بودم چشم هایم را باز کردم و با حالتی بین خوف و رجا ازش پرسیدم کجا؟
صورتش را برگرداند و در نگاهم که مملو از خواهش بود نگاه کرد و با سکوتش مرا رها کرد و به رفتن ادامه داد.
Design By : Pichak |